گفت و گو با نوجوان روشندل مشهدی؛ برنامهنویس کامپیوتر و سازنده بازیهای رایانهای
به مناسبت «روز جهانی عصای سفید» صورت گرفت:
«بزرگمهر عماد حقی» دانش آموز روشندلی که کرونا سکوی پرواز او شد و حالا در سن 11 سالگی یک برنامهنویس کامپیوتر، مترجم قصههای انگلیسی و سازنده بازیهای رایانهای است. به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، در بین جوامع بشری همیشه انسانهایی هستند که به تمام محدودیتها نه گفتهاند و محکم و استوار و با تلاش و پشتکاری وصفناشدنی، محال را به ممکن تبدیل کردهاند و در زمره این افراد موفق و با انگیزه جامعه معلولین همیشه خوش درخشیدهاند. به مناسبت روز جهانی نابینایان و معرفی یک نابغه از این طیف، که در برابر تمام محدودیتهای حاصل از معلولیت خود سر خم نکرده بلکه مصمم و پرتوان در مسیر خلق موفقیت گام برداشته است به گفتوگو پرداختیم؛ بیگمان هر مخاطبی با خواندن و شنیدن شرح ماجرای موفقیتهای این دانش آموز روشندل، تأیید خواهد کرد که معلولیت، محدودیت نیست.«بزرگمهر عماد حقی» دانش آموز روشندل ۱۱ساله مدرسه امام علی(ع) در مشهد است؛ وی در خانوادهای چهار نفره به دنیا آمده است و از همان بدو تولد با عارضه نابینایی مواجه بوده است.مهندس کوچک کامپیوتر«بزرگمهر عماد حقی» در خصوص وصف تواناییهای خود اینگونه میگوید: من عاشق روخوانی متون شعر و ادب فارسی هستم و از تمام همکلاسیهای خودم در این زمینه بیشتر مهارت دارم، همچنین وبلاگنویس هستم و صفحه وبلاگم با نام «بزرگمهر و نونهالان نابینا» به منظور کمک، اطلاعرسانی و آموزش آموختههایم به همنوعان روشندلم در بستر اینترنت فعال است و همچنین در حد یک مهندس نرم افزار کامپیوتر نسبت به این حوزه اطلاعات دارم و در برنامهنویسی نیز مهارت دارم. برنامهنویسی و کار با کامپیوتر برای من حکم تفریح را دارد.وقتی کرونا پر پرواز میشوددانش آموز توانمند شیوع کرونا را فرصتی برای یادگیری مهارت های کامپیوتری دانست و گفت: جرقه اصلی برای ورود من به دنیای کامپیوتر و فضای وب شیوع کرونا بود با توجه به اینکه علاقه بسیاری به فراگیری نکات جدید و کشف دنیاهای ناشناخته و درس خواندن داشتم، باید از فضای مجازی کمک میگرفتم، برای همین از اسفند ماه دو سال پیش که مدارس تعطیل شدند، شروع به کار با کامپیوتر کردم و با کمک مادر و عموی خودم توانستم خیلی زود طی دو ماه به کامپیوتر به طور کامل مسلط شوم.بزرگمهر بعد از تسلط بر کامپیوتر، کار با گوشی همراه برایش بسیار آسان و بر بسیاری از نرمافزارهای آن مسلط میشود و حضور او در فضای مجازی به مدد نرم افزارهایی که به کمک نابینایان شتافته است، بسیار ساده و دست یافتنی میشود و این گونه در خصوص حضور خود در سر کلاسهای مجازی مدرسه توضیح میدهد: آنقدر با صفحه کامپیوتر کار کردهام که طی دو روز مکان تمام کلیدها را در ذهنم حفظ کردم و خوشبختانه همین موضوع باعث آسان شدن کار با گوشی همراه برای من شد.این دانشآموز توانمند برای این که گوشهای از قابلیتهای خود را به عینه نشان دهد شروع به فعالیت و ارائه محتوا در کلاس مجازی خود میکند و تسلط بالای او در کار با صفحه گوشی همراه برایم جالب است وی می گوید: بعد از فراگیری کار با کامپیوتر بود که با دنیای اینترنت آشنا شدم و با جستجو در فضای بیانتهای اینترنت به پاسخ تمام سوالات خود رسیدم و بسیاری از چیزها را از همانجا فرا گرفتم به طوری که بعد از مدتی بدون آموزش و کمک خواستن از کسی با جستجو و مطالعه در فضای اینترنت، موفق به ساخت ایمیل و وبلاگ شخصی شدم. از مترجمی قصههای کودکانه تا ورود به دنیای هوش مصنوعیبزرگمهر علاوه بر تواناییهای گفته شده به زبان انگلیسی نیز مسلط است و حتی چند کتاب قصه برای کودکان ترجمه کرده است و در این رابطه میگوید: مدتی کلاس زبان رفتم اما با آمدن کرونا این کلاسها نیز تعطیل شد به همین سبب شروع به فراگیری زبان از طریق دانلود انواع برنامههای آموزش زبان و نرم افزارهای گویایی کردم که برای تدریس زبان انگلیسی ساخته شده بود و از این طریق توانستم به این زبان آنقدر مسلط شوم که به کار ترجمه قصههای انگلیسی بپردازم و در نشریه نگاه، این قصهها منتشر شده است.وی تصمیم دارد به زودی در حوزه هوش مصنوعی نیز وارد شود و در آینده، مسیر شغلی او در حوزه برنامهنویسی و هوش مصنوعی باشد و امیدوار است با همت آموزش و پرورش استثنایی خراسان رضوی این امکان برای او و سایر دانش آموزان معلول علاقهمند در این حوزه فراهم شود، وی در این رابطه می گوید: من بسیار به برنامهنویسی با کامپیوتر علاقهمند هستم و کاری است که مرا بسیار به وجد میآورد از جمله برنامههایی که نوشتهام یک صفحهخوان است و این برنامه میتواند تمام مطالب یک صفحه را به طور کامل بخواند.ساخت بازی رایانهای حدود هفت ماه طول کشیدذوق و علاقه بزرگمهر به دنیای کامپیوتر تنها به برنامهنویسی و وبلاگداری و کار با انواع و اقسام نرمافزارهای تخصصی ختم نمیشود، او به تازگی در عرصه ساخت بازیهای رایانهای نیز ورود پیدا کرده است و این چنین میگوید: نام بازی که ساختهام «زنده ماندن در حیات وحش» است و تمام سناریوی این بازی را ابتدا در ذهنم چیدم و حدود هفت ماه طول کشید تا به طور کامل آن را بسازم و هدفم از ساخت این بازی خلق یک سرگرمی هدفدار توأم با هیجان برای هم سن و سالهای من بود در حال حاضر هم مدیریت این بازی را به یکی از دوستان خارج از کشورم سپردهام.وی گفت: در وبلاگم سعی کردم آموزش کار با رایانه و همچنین آموزش برنامه «لیچز» که یک بستر مناسب برای انجام بازی شطرنج در فضای مجازی با هر بازیکنی در سراسر دنیاست را ارائه دهم و همچنین با ارائه گوشهای از خاطرات زندگی شخصیام قصد داشتم مخاطبانم را با دنیای یک نابینا که فرق چندانی با دنیای انسانهای بینا ندارد را نشان دهم.بزرگمهر در خصوص تفریحات این روزهای خود میگوید: هرگاه که اوقات فراغت پیدا میکنم فیلم میبینم و حرکات آکروباتیکی که در کلاسهای صخرهنوردی آموزش دیدهام را انجام میدهم. اگر مدارس تعطیل نمیشد حتما صخرهنوردی را ادامه میدادم و سر و کله زدن با کامپیوتر و گشت در فضای نامحدود اینترنت و برنامهنویسی از جمله تفریحات مورد علاقه من است.دوست ندارم بینا باشماز این پسر نوجوان توانمند میپرسم که آیا دوست داشت بینا باشد و دنیا را ببیند و بزرگمهر در پاسخ به سوالم در کمال تعجب میگوید: دوست ندارم بینا باشم چون از ابتدا نابینا بودم اصلا تفاوت این دو دنیا را نمیتوانم درک کنم و شناختی از دنیای بینایی ندارم و ترجیح میدهم در همین دنیای نابینایی خودم که از بدو تولدم به آن عادت کردهام به سر ببرم.بزرگمهر درباره شغل مورد علاقهاش و برنامهریزی برای آینده تحصیلی و کاری خود اظهار کرد: تصمیم دارم از سال آینده در مدارس عادی در کنار سایر هم سن و سالهای بینای خودم به تحصیل مشغول شوم و رشته تحصیلی که قصد دارم در آن به ادامه تحصیل مشغول شوم، همین کامپیوتر و هوش مصنوعی است و شغلی که در آینده به آن خواهم پرداخت به احتمال زیاد برنامهنویسی کامپیوتر است.بزرگترین حامی من مادرم بوده است بزرگمهر در پایان سخنانش میگوید: بزرگترین حامی من در این سالها مادرم بوده است و همیشه هر جا موضوعی غیرقابلحل بود و یا با مشکلی برخورد میکردم وجود مادرم را در کنار خودم احساس میکردم و شاهد تمام تلاشهای او برای رشد و پیشرفتم بودم، مادرم با اینکه معلم است و در مدرسه مشغول به کار اما ساعتها مسیرهای طولانی و ترافیک سنگین خیابانهای مشهد را تحمل میکرد و مرا با اشتیاق به انواع کلاسهای آموزشی و ورزشی میبرد تا عقب ماندگی نسبت به سایر هم سن و سالهای عادی خودم نداشته باشم.